ثمره عشق بابا محمدو مامان سمیرا:النازثمره عشق بابا محمدو مامان سمیرا:الناز، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 23 روز سن داره

الناز دخمل ناز مامانی و بابایی

شیطنت های الناز

الناز مامان با حرف ها و کارهاش دلبری میکنه. به کلمه های قبلیش کلمات جدید زیر اضافه شده: سبیه(که همون خاله سمیه اشه) دن دایی (زن دایی) مامان جون ناز گل مامان تا مامی میبینه میاره واسه مامانی و میگه عبض.بماند که مدتیه موقع عوض کردن مامی خانمی کلی جیغ و داد راه میندازه و نمیذاره. عاشق تبلیغات به خصوص تبلیغ تن تاک و وقتی بهش میگیم الناز این چیه میگه ت تاک.تا اخرش را میشینه میبینه. و همین طور چاکلز و چی توز. موقعی که میخایم ببریمش بیرون و کلاه سرش میکنه خودش سریع میگه" پتوش" که باید پتو هم دورش بپیچیم.   هوا دیگه سرد شده و باید با لباس گرم خانمی را بیرون بیاریم.البته این عکس مال چند روز پیشه و الان که خیلی سردتر ش...
13 آبان 1392

شیرین زبونی الناز

الهی مامان فدای تو بشه که روز به روز شیرین زبون تر میشی دخمل مامان الان اسامی تمام اطرافیانش را بلده. به مامانی میگه سمیا ، به بابایی میگه ممد، به اقاجونش میگه امیر ، به پسرعموش میگه امد (احمد)، به دختر عموش میگه فاطم(فاطمه)، به عموش میگه دایوش(داریوش)، یکی از عمه هاش را عمه شهلا و دیگری را فقط شهرزاد ، به دختر عمه هاش میگه  مهسید(مهشید) و م یم (مریم) ، ولی از همه قشنگتر اسم مامانی را صدا میزنه و همه دوست دارن براشون تکرار کنه. دخترم به قاشق میگه آقوش علوسک یعنی عروسک و اسم خودش که میگه الناس و وقتی هم بهش خودکار و دفتر میدیم میگه نقاشی نقاشی وقتی چیزی را میبینه به زبون خودش میگه این شیه؟(یعنی این چیه؟) و خیل...
4 آبان 1392

14اهگی الناز

النازم     ماهگیت مبارک عزیزم عزیزم وارد دومین ماه از دومین سال زندگیت شدی اما نه خبری از بقیه دندان هات هست نه خبری از راه افتادن. روز به روز شیطون تر میشی و خوردنی تر.من را دیگه مامانی صدا میزنی و وقتی اینقدر ناز صدام میکنی دلم غش میره برات.بابایی هم همین طور.خیلی ناز صداش میکنی و گاهی هم بهش میگی ممد. خیلی از کلمات را وقتی برات میگیم راحت تکرار میکنی. هنوز هم موندم که چه وسیله ای بهت بدم که چند روز باهاش سرگرم باشی و باهاش بازی کنی.تمام وسایل خونه را امتحان کردم و دادم دستت اما هرکدوم فقط چند دقیقه هم بازیت بودند و خیلی زود ولشون کردی و دیگه اصلا سمتش نمیری.              &...
18 مهر 1392

شیطنت های الناز

خدا راشکر بعد از اون روز دیگه هیچ چیز مشکوکی توی مامی النازم مشاهده نشد. ازمایش ادرار هم هنوز نتونستم از الناز بگیرم.چند باری سعی کردم اما نشد. الناز مامان روز به روز شیطون تر میشه و به قول بابایی زلزله شده.هنوز با راه رفتن مشکل داره و نمیتونه به تنهایی راه بره.البته چند باری امتحانش کردم دیدم میتونه اما انگار ترس داره و زود خودش را ول میکنه . مشکلات ٤دست و پا رفتنش هم خیلی زیاده از همه مهمتر اینه که هرچی روی زمین میبینه میذاره دهنش. هنوز هم عادت داره که هرچیزی بهش بدیم سریع میذاره دهنش.مثلا اگر هم کاغذ و مداد دستش بدم واسه نقاشی اول تمام کاغذ را ریز ریز میکنه و بعد هم میذاره دهنش.و وقتی کاغذ را ازش بگیریم مدادها را امتحان میکنه چه م...
3 مهر 1392

اذیت شدن الناز

دیشب توی مامی گل دخترم کمی خون مشاهده کردیم و نمیشه حال اون موقع من و بابایی را توصیف کرد که چقدر شوکه شده بودیم و ترسیده بودیم.البته وقتی بازت کردیم دوباره جیش کردی  اثری از اون خون ها نبود.و تا الان هم که مرتب مامی ت را چک کردم دیگه چیزی ندیدم اما نمیدونم این خون ها دلیلش چیه؟ همه میگفتن شاید پات زخم شده اما کاملا بازرسی کردم و اثری از زخم هم نبود. حالا قراره امروز تا عصر ازت نمونه ادرار بگیرم واسه ازمایش تا خدایی نکرده عفونت ادراری نداشته باشی. دیشب هم تا ساعت ٥ صبح بیدار بودی و همش دلت میخواست بازی کنی.ساعت ٢ نیمه شب با ماشین بردیمت بیرون شاید توی ماشین بخوابی اما با دیدن چراغ ها ذوق زده میشدی و اثری از خواب توی چشما...
27 شهريور 1392

بدون عنوان

النازم    ماهگیت مبارک الهی مامان فدات بشه که روز به روز شیرین تر و خانم تر میشی. چهارمین دندان الناز هم بیرون زده. الناز مامان شماردن تا عدد ٣ را بلده.وقتی مامان میگه یک،الناز پشت سرش میگه : دو ، ده. خاله را هم به تازگی خیلی ناز میگه.   الناز در پارک:     ...
18 شهريور 1392

سومین دندان الناز

الناز مامان بسیار شیطون شده و باید خیلی حواسم بهش باشه.روی قالی ٤دست و پا میره و هرچی که روی قالی میبینه سریع و به سرعت برق و باد میذاره دهنش حتی کوچکترین چیزی که به چشم کسی نمیاد. و از این بابت خیلی به من و بابایی حرص میده ، یک لحظه هم نمیشه تنهاش گذاشت و من هم که اصلا نمیتونم هیچ کاری بکنم. هفته گذشته عروسی دختر خاله من بود و خداراشکر الناز خانم خیلی اذیت نکرد.اولش از سرو صدا کمی میترسید ولی کم کم خوشش اومده بود و دس دسی میکرد.البته همش پیش باباش بود و موقع شام پیش من و خالش. زندگی مامان طوطی شده و هر چی که بگیم تکرار میکنه.تازگی ها کلمه آتیش را یاد گرفته و مرتب تکرار میکنه. عمه را خیلی  با مزه میگه و هر کی ب...
12 شهريور 1392

عکس های تولد الناز

و اما عکسهای تولد الناز:                     بفرمایید ادامه: برای تولد النازم خیلی برنامه ها داشتم و دوست داشتم حتی اویزهای تزئینی ش را خودم درست کنم .به همین خاطر از هفته ها قبل اینترنت را زیرو کردم تا مدل های مناسب را پیدا کنم .اما اصلا وقت نمیشد و باید وقت خیلی زیادی صرفش میکردم به همین خاطر وسایل را به خاله سمیه دادیم تا زحمتش را بکشه.دوست داشتم شیرینی جشن الناز را هم خودم درست کنم که اون هم نشد. روز تولد الناز جونی از عصر که از خواب بیدار شد سرحال نبود و غر میزد.و دخملمون همش پیش خالش بود کلا الناز با خالش خیلیییییییییی جوره و پیشش ارومه. مر...
23 مرداد 1392

تولد الناز

                    امروز تولد الناز جونی. باورم نمیشه که به همین زودی یکسال گذشت. پارسال در همچین روزی در ساعت ١٣:١٠ دقیقه یک دختر خیلی کوچولو با وزن ٢کیلو و ٦٠٠ گرم و قد ٤٨ سانتی متر پا به این دنیا گذاشت و شد همه زندگی مامان و بابا. توی این یکسال لحظه به لحظه همراه با بزرگ شدنت فقط شاکر خدا بودیم که همچین فرشته ای را بهمون هدیه داد. خیلی دوست داشتم که زمان یکسالگی راه افتاده باشی و بتونی با پاهای خودت قدم برداری اما گاهی وقت ها که خیلی شیطونی میکنی میگم خوبه هنوز راه نیفتادی و اینقدر فعالیت داری اگه راه افتادی که دیگه یک لحظه هم بند...
18 مرداد 1392