ثمره عشق بابا محمدو مامان سمیرا:النازثمره عشق بابا محمدو مامان سمیرا:الناز، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره

الناز دخمل ناز مامانی و بابایی

بدون عنوان

دختر گلم امسال در جامعه القران در کلاس های اشاره آیات قران شرکت کرد و خداراشکر عااااااااااالی بود و در کلاس شون جزء نفرات برتر بود همیشه و حتی واسه مسابقات استانی انتخاب شد خیلی راضی بودم هم از خود الناز و هم از کلاس رفتنش و خداراشکر خودش هم خیلی دوست داشت خدایا شکرت بخاطر همه چیز توصیه میکنم که شما هم بچه هاتون را در این کلاس ها ثبت نام کنید ...
23 اسفند 1395

بدون عنوان

از اخرین مطلبی که گذاشتم خیلی وقته که گذشته. اصلا وقت نمیشه از دست الناز خانم.باید خیلی حواسم بهش جمع باشه. توی این مدت خانم یک شاهکار بزرگ انجام داد و اونم خوردن یک سنجاق بزرگ بود.اصلا باور کردنی نبود که الناز این سنجاق را چطوری قورت داد.فقط خدا میدونه اون لحظات من و بابایی چه حالی داشتیم.قبل از گرفتن عکس دلهره شدید داشتیم که خدایی نکرده سنجاق باز نبوده باشه.وقتی النازخانم را پیش دکتر بردیم دکتر میگفت سنجاق را نخورده اخه خیلی اروم بود .ترس من و باباش را که دیده بود جیک نمیزد.بعد از گرفتن عکس دیدیم سنجاق را خورده و بزرگ هم بوده فقط خداراشکر باز نبوده.داشتیم روانی میشدیم تو بیمارستان.عکس را که بردیم پیش دکتر اولش گفت چیزی نیست خودش دفع ...
14 بهمن 1393

بدون عنوان

این روزها مامانی خیلی خوشحاله، چون که حدودا 24 روزه که دوباره عمه شده و بازم یه گل پسر به نام"محمدعلی" به جمعمون اضافه شده، اما حیف که اهواز هستند و ازمون دورن .خیلی دوست دارم زودتر از نزدیک ببینمش. اما دلمشغولی این روزهای ما ضعیف شدن و ضعیف موندن النازه که بدجوری من را بهم ریخته. برای مراقبت 2سالگی که النازم را بردم بهداشت 10 کیلو و 100 گرم بود که توی 6ماه فقط 100 گرم اضافه کرده و نمودار رشدش صاف شد.قرار شد یک ماه بعد برای وزن گیری دوباره ببرمش که 2روز پیش بردمش شدعده یود 11 کیلو.اما چیزی که ظاهرش نشون نمیده که وزن اضافه کرده. النازم شکمش خیلی کار میکنه و حتی چند روز پیش تا قبل از اینکه بخابه برای 5مین بار شکمش کار کرد و ...
27 شهريور 1393

2 سالگی الناز

النازم تولدت مبارک گل دخترمون امروز 2 ساله شده.   امسال واسه گل دخترمون جشن نگرفتیم .اما کیک را واسش سفارش دادیم و خانمی را بردیم اتلیه . توی اتلیه 5 دقیقه اول را خوب بود و هرچی بهش میگفتیم انجام میداد. اما بعدش دیگه کار خودش را میکرد و حرف هم حرف خودش بود.هرچی عکس ازش میگرفت دهنش باز بود چون فقط در حال حرف زدن بود و لبخند هم خیلی کم رو لباش بود.خلاصه ببینیم عکس هاش چی از اب در میاد. کیکش را هم بین فامیل تقسیم کردیم . ...
18 مرداد 1393

تولد علیرضا جون

این روزها همگی خیلی خوشحالیم چون پسر دایی الناز به سلامتی به دنیا اومد. علیرضا کوچولو خوش اومدی . عمه الهی فدات بشه که مثل فرشته ها میمونی. مامان های عزیز تو این شب های عزیز واسه علیرضا کوچولو خیلی دعا کنید.هم بخاطر اینکه زردی کوچولومون زودتر برطرف بشه و هم اینکه روز هفتم تولدش قراره تست حساسیت به لاکتوز ازش انجام بگیره و جوابش فرستاده بشه المان برای تشخیص. تو روخدا دعا کنید جواب این تست خوب بشه تا مامان و بابای علیرضا از این استرس راحت بشن. این هم عکس جیگر عمه ش: ...
23 تير 1393

بدون عنوان

روزهای زندگیمون در حال سپری شدن و ما در حال بزرگتر و خانم تر شدن النازجونی هستیم. خیلییییییییییییییی شیرین زبون شده و خیلی زبون میریزه واسه همه اینقدر که موقع حرف زدنش فقط دلت میخاد درسته قورتش بدی.حرف ها و جمله هایی میگه که گاهی وقت ها دهنمون باز میمونه این حرف ها را از کجاش درمیاره؟؟؟؟ اما نکته کاملا منفی این روزهاش اینه که کمی بی ادب شده و حرف های بی ادبی میزنه خصوصا وقتی که عصبی میشه توی مهمونی ها به همه توصیه میکنیم که عصبیش نکنند وگرنه حرفی میزنه که مایه خجالت و شرمندگی مامان  و بابای الناز میشه.واقعا نمیدونم باهاش چکار کنم توی سنی نیست که عقلش برسه و بخام دعواش کنم چند روز پیش رفته بودیم خونه خاله بابای الناز نوه شون ...
16 تير 1393

....

توی این مدت خداراشکر حرف زدن الناز خیلی کامل تر شده و حتی جمله ها را خیلی راحت میتونه بگه.خواسته هاش را به راحتی بهمون بگه.اگه جاییش درد بگیره میاد میگه مامانی شکمم یا پاهام اوخ شده و تا بوسش هم نکنیم خوب نمیشه. خیلییییییییییییی خونگرمه و هرکسی را که برای بار اول ببینه سریع باهاش دوست میشه و دیگه ولش نمیکنه.البته بیشتر با ادم های بزرگ اینجوریه .بچه ها یی که باهاش بازی میکنن زود خسته میشن چون کمی زورگو توی بازی کردن . شعر خوندنش روز به روز رو به پیشرفته و از هر شعری میتونه قسمتیش را از حفظ بخونه. توی خیابان ها که می چرخیم محدوده خونه عمه ها و عمو هاش و کلا فامیل را کاملا بلده و وقتی نزدیک خونشون یا محله شون میشیم سریع اسمشو...
3 خرداد 1393