ثمره عشق بابا محمدو مامان سمیرا:النازثمره عشق بابا محمدو مامان سمیرا:الناز، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 8 روز سن داره

الناز دخمل ناز مامانی و بابایی

14اهگی الناز

النازم     ماهگیت مبارک عزیزم عزیزم وارد دومین ماه از دومین سال زندگیت شدی اما نه خبری از بقیه دندان هات هست نه خبری از راه افتادن. روز به روز شیطون تر میشی و خوردنی تر.من را دیگه مامانی صدا میزنی و وقتی اینقدر ناز صدام میکنی دلم غش میره برات.بابایی هم همین طور.خیلی ناز صداش میکنی و گاهی هم بهش میگی ممد. خیلی از کلمات را وقتی برات میگیم راحت تکرار میکنی. هنوز هم موندم که چه وسیله ای بهت بدم که چند روز باهاش سرگرم باشی و باهاش بازی کنی.تمام وسایل خونه را امتحان کردم و دادم دستت اما هرکدوم فقط چند دقیقه هم بازیت بودند و خیلی زود ولشون کردی و دیگه اصلا سمتش نمیری.              &...
18 مهر 1392

شیطنت های الناز

خدا راشکر بعد از اون روز دیگه هیچ چیز مشکوکی توی مامی النازم مشاهده نشد. ازمایش ادرار هم هنوز نتونستم از الناز بگیرم.چند باری سعی کردم اما نشد. الناز مامان روز به روز شیطون تر میشه و به قول بابایی زلزله شده.هنوز با راه رفتن مشکل داره و نمیتونه به تنهایی راه بره.البته چند باری امتحانش کردم دیدم میتونه اما انگار ترس داره و زود خودش را ول میکنه . مشکلات ٤دست و پا رفتنش هم خیلی زیاده از همه مهمتر اینه که هرچی روی زمین میبینه میذاره دهنش. هنوز هم عادت داره که هرچیزی بهش بدیم سریع میذاره دهنش.مثلا اگر هم کاغذ و مداد دستش بدم واسه نقاشی اول تمام کاغذ را ریز ریز میکنه و بعد هم میذاره دهنش.و وقتی کاغذ را ازش بگیریم مدادها را امتحان میکنه چه م...
3 مهر 1392

اذیت شدن الناز

دیشب توی مامی گل دخترم کمی خون مشاهده کردیم و نمیشه حال اون موقع من و بابایی را توصیف کرد که چقدر شوکه شده بودیم و ترسیده بودیم.البته وقتی بازت کردیم دوباره جیش کردی  اثری از اون خون ها نبود.و تا الان هم که مرتب مامی ت را چک کردم دیگه چیزی ندیدم اما نمیدونم این خون ها دلیلش چیه؟ همه میگفتن شاید پات زخم شده اما کاملا بازرسی کردم و اثری از زخم هم نبود. حالا قراره امروز تا عصر ازت نمونه ادرار بگیرم واسه ازمایش تا خدایی نکرده عفونت ادراری نداشته باشی. دیشب هم تا ساعت ٥ صبح بیدار بودی و همش دلت میخواست بازی کنی.ساعت ٢ نیمه شب با ماشین بردیمت بیرون شاید توی ماشین بخوابی اما با دیدن چراغ ها ذوق زده میشدی و اثری از خواب توی چشما...
27 شهريور 1392

بدون عنوان

النازم    ماهگیت مبارک الهی مامان فدات بشه که روز به روز شیرین تر و خانم تر میشی. چهارمین دندان الناز هم بیرون زده. الناز مامان شماردن تا عدد ٣ را بلده.وقتی مامان میگه یک،الناز پشت سرش میگه : دو ، ده. خاله را هم به تازگی خیلی ناز میگه.   الناز در پارک:     ...
18 شهريور 1392

سومین دندان الناز

الناز مامان بسیار شیطون شده و باید خیلی حواسم بهش باشه.روی قالی ٤دست و پا میره و هرچی که روی قالی میبینه سریع و به سرعت برق و باد میذاره دهنش حتی کوچکترین چیزی که به چشم کسی نمیاد. و از این بابت خیلی به من و بابایی حرص میده ، یک لحظه هم نمیشه تنهاش گذاشت و من هم که اصلا نمیتونم هیچ کاری بکنم. هفته گذشته عروسی دختر خاله من بود و خداراشکر الناز خانم خیلی اذیت نکرد.اولش از سرو صدا کمی میترسید ولی کم کم خوشش اومده بود و دس دسی میکرد.البته همش پیش باباش بود و موقع شام پیش من و خالش. زندگی مامان طوطی شده و هر چی که بگیم تکرار میکنه.تازگی ها کلمه آتیش را یاد گرفته و مرتب تکرار میکنه. عمه را خیلی  با مزه میگه و هر کی ب...
12 شهريور 1392

عکس های تولد الناز

و اما عکسهای تولد الناز:                     بفرمایید ادامه: برای تولد النازم خیلی برنامه ها داشتم و دوست داشتم حتی اویزهای تزئینی ش را خودم درست کنم .به همین خاطر از هفته ها قبل اینترنت را زیرو کردم تا مدل های مناسب را پیدا کنم .اما اصلا وقت نمیشد و باید وقت خیلی زیادی صرفش میکردم به همین خاطر وسایل را به خاله سمیه دادیم تا زحمتش را بکشه.دوست داشتم شیرینی جشن الناز را هم خودم درست کنم که اون هم نشد. روز تولد الناز جونی از عصر که از خواب بیدار شد سرحال نبود و غر میزد.و دخملمون همش پیش خالش بود کلا الناز با خالش خیلیییییییییی جوره و پیشش ارومه. مر...
23 مرداد 1392

تولد الناز

                    امروز تولد الناز جونی. باورم نمیشه که به همین زودی یکسال گذشت. پارسال در همچین روزی در ساعت ١٣:١٠ دقیقه یک دختر خیلی کوچولو با وزن ٢کیلو و ٦٠٠ گرم و قد ٤٨ سانتی متر پا به این دنیا گذاشت و شد همه زندگی مامان و بابا. توی این یکسال لحظه به لحظه همراه با بزرگ شدنت فقط شاکر خدا بودیم که همچین فرشته ای را بهمون هدیه داد. خیلی دوست داشتم که زمان یکسالگی راه افتاده باشی و بتونی با پاهای خودت قدم برداری اما گاهی وقت ها که خیلی شیطونی میکنی میگم خوبه هنوز راه نیفتادی و اینقدر فعالیت داری اگه راه افتادی که دیگه یک لحظه هم بند...
18 مرداد 1392

بدون عنوان

خوشگل مامان کم کم داریم به یکسالگی ت نزدیک میشیم و فقط ٦روز دیگه مونده. و چیزی که بیشتر خوشحالمون میکنه اینه که تولدت امسال روز عید فطر میشه و این برای من و بابایی خیلی باارزشه. وباید عکس هایی که باقی مونده را ثبت کنم تا به یادگار واست بمونه. مراحل غذا خوردن الناز:دیگه  دوست داری غذات را خودت با دست خودت بخوری و بعد از اینکه مامانی چندتا قاشق بهت غذا میده بقیش را خودت کوچو کوچولو میخوری.اگه برنج باشه یک دانه با 2تا انگشت شصت و اشاره برمیداری و میذاری دهنت. اول خوب نگاهش میکنی:           بعد باهاش خوب بازی میکنی:      ودر نهایت هم میذاری دهنت. نوش جونت...
12 مرداد 1392

بدون عنوان

امروز روز ١٩ ماه مبارک رمضان و به ماه قمری تولد الناز جونی سال گذشته در همچین روزی البته به قمری که مامانی با پای خودش رفت بیمارستان و درست ساعت ١٣:١٠ موقع اذان ظهر به سلامتی گل دخترش را به دنیا آورد.البته مامانی ساعت ٥بعد از ظهر دخمل نازش را بغل کرد. خاطرات این روز شیرین را حتماااااا در یک پست دیگه و همزمان با تولد اصلی الناز جونی بازگو خواهم کرد.   دوستت دارم مامانی.تو برکت زندگی من و بابایی هستی ...
6 مرداد 1392

11ماهگی ناناز

بالاخره طلسم شکسته شد و تونستم بیام و از شیرین کاری های الناز جونی بگم. مامانی  ماهگیت البته با چند روز تاخیر مبارک . ببخش گلم از بس که شیطونی نمی تونم حتی یک لحظه ازت غافل بشم.اهل نشستن که به هیچ عنوان نیستی و همش دوست داری سینه خیز بری که اون هم خطرات خودش را داره. عاشق روروئک هستی چون باهاش میتونی به همه جا سرک بکشی و شیطونی کنی اما خب به خاطر اینکه ضعیف نشی زیاد نمیتونم بذارم توش بمونی. فعالیتت به شدت زیاد شده و حتی در حالت خوابیده هم اینقدر تکون میخوری که نمیذاری یک کم گوشت به بدنت بمونه. موقع خواب را هم نگو کلافه مون میکنی تا بخوابی. اینقدر با خواب مبارزه میکنی که خودت اذیت میشی  ما که دیگه هیچی. کل...
25 تير 1392