ثمره عشق بابا محمدو مامان سمیرا:النازثمره عشق بابا محمدو مامان سمیرا:الناز، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 7 روز سن داره

الناز دخمل ناز مامانی و بابایی

بازگشت دوباره

1393/2/27 15:49
نویسنده : مامان الناز
453 بازدید
اشتراک گذاری

خداراشکر که بالاخره تونستم بیام و دوباره بنویسم.کلی حرف نگفته دارم

علت این تاخیر طولانی هم بماند که مهمترینش کمبود وقت مامانی از دست الناز بود.

در طی این مدت مامانی همچنان از عکس گرفتن از دخترش محرومه و البته خداراشکر که کلا گوشی از یاد دخملمون رفته و دیگه اصلا سراغی ازش نمیگیره.هرجا بریم هم از بقیه خواهش می کنیم که گوشی هاشون را از دست الناز قایم کنند.

از تعطیلات عید امسالمون بگم که بعد از مدت ها هوس مسافرت به سرمون زد اون هم شهر مامانی  (اهواز) که خیلی دلم تنگ شده بود واسش.خلاصه که بار سفر بستیم و کلی وسیله هم واسه دخترمون برداشتیم.از خوراکی تا وسایل خواب که این مدت عاداتش بهم نخوره و اذیتمون نکنه.

اماااااااااااااااااااااااااااااااااااگریهغمناکگریه

توی ماشین اصلا الناز خانم اذیت نکرد و خیلی سرحال بازی میکرد و ما هم خوشحال که انگار کلا قصد اذیت کردنمون را نداره رسیدیم اهواز خونه دایی الناز که زنش هم بارداره.حدودا یک ربع خوب بود.تا این که،  چون هوا کمی گرم بود و در ورودی خونه داداشم باز بود چشمش به پله ها افتاد و شروع کرد به گریه که بذاریمش خودش از پله ها بره بالا و پایین و چون اجازه بهش ندادیم شروع کرد به گریه و دیگه هم اروم نشد.تصمیم گرفتیم بریم خونه دایی بابایی الناز که یک نوه 4ساله داشت گفتیم شاید باهاش بازی کنه و اروم بشه.اونجا هم نیم ساعت اروم بود و با دوستش بازی کرد اما چشمتون روز بد نبینه که بچه ها به حساس شدند و وسیله های همدیگه را میخاستن و چنان جیغ و داد به پا کردند که اگر چاره داشتیم همون شب برمیگشتیم.چون الناز واقعا اذیتمون میکرد و بدگیری میکرد.اما به سختی اون شب را تحمل کردیم و فردا ظهرش هم دوباره راه افتادیم سمت خونه خودمون و کل تعطیلات را هم در خونه بودیم.

این از تعطیلات عیدمونخندونک

کلا اخلاق الناز چند ماهی میشه که خیلی عوض شده و واقعا داره اذیتمون میکنه با بداخلاقی هاش.

عصر ها از ساعت 6 عصر که میشه اگه بیرون نره شروع میکنه به بهونه گیری و گریه کردن تا ببریمش بیرون.

یکی از بدترین اخلاق هاش گریه هاشه که اگه شروع کرد به گریه دیگه اروم کردنش خیلیییییییییییی سخته و اینقدر گریه میکنه تا نفسش بگیره و به فق و فق بیفته.

اصلا نمیتونیم خونه کسی بریم چون موقع اومدن باید با گریه بیاریمش.همینطور میترسیم کسی خونمون بیاد چون باید یواشکی از خونه بره بیرون که الناز متوجه نشه.

عاشق دمپایی شده و فعلا بهترین سرگرمیش اینه که دمپایی بزرگ پاش کنه و باهاشون راه بره.

 

پسندها (3)

نظرات (3)

مامان آویسا
28 اردیبهشت 93 13:06
عزيز كوچولوي خاله كجا بودي خانوم خانوم معلومه كه كلي مامانو اذيت كردي شيطون پس با اين شرايط حتما وقتي مكه مي رن تو رو بايد با خودشون ببرند عزيزم ماماني مطمعنا با اين توصيفات الناز كوچولو گريه هاشو وسيله اي قرار داده براي رسيدن به خواسته هاش كه شما بايد راهي براش پيدا كني و اين عادتو از سرش در بياري
مامان الناز
پاسخ
هیچ کاریش نمیشه کرد تا بزرگتر بشه و عقلش برسه
معصوم/مامان جان جان فاطمه
29 اردیبهشت 93 14:26
سلام سمیرا جون,چشم ما به این وب سفید شد که ... بوس عزیزم چرا از مشاور کمک نمیگیری,یا مثلا بزاری مهد یا خانه مادر و کودک... ولی تقریبا همه بچه ها تو این سن مشابه همدیگه هستن
مامان الناز
پاسخ
فکر نمیکنم هیچ بچه ای مثل الناز تو این سن اینقدر اذیت کنه.واقعا دیگه موندم چه جوری باهاش رفتار کنم
مامانی غزل جون
29 اردیبهشت 93 23:50
سلام دوست گلم بالاخره اومدین... دلمون برات تنگ شده بود خدا بهت صبر بده عزیزم این هم دوره ایی که میگذره عزیزم ایشالله بزرگتر میشه متوجه کارهاش میشه